بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
آسمان گم در مه!مهربان بیش از حد! یک شاخه رز،یک شعر،یک لیوان چایی سهم من از تمام این دنیا،یک دریچه به نام تنهایی است
ناگهان طولانی ! مکث سرکش ممتد!
نیستی ولی هستی ، مثل موج با ماهی
با تو اوج می گیرم ،مثل قایقی در مد
از چه می هراسانیم؟سرنوشت موج این است
تا به ساحلی دیگر ، بی قرار و بی مقصد
روزگار غمگینی است، بی بهانه می خندی
خنده ها ولی انگار از غمت نمی کاهد
داستان تکراری،صبح و ظهر و بعدازظهر
آخرش چه خواهد شد؟هیچ کس نمی داند
چیزهایی از دیروز، جان سپرده بر دستت
خاطرات بی برگشت،رفت های بی آمد!!!
آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی
از بس که بعد از ظهر ها فکر تو بودم
حالا شدم یک مرد مالیخولیایی
بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد
رنگ روپوش بچه های ابتدایی
یک روز من را می کشی با چشمهایت
اینجا پر است از این رمان های جنایی
ای کاش می شد آخرش مال تو بودم
مثل تمام فیلم های سینمایی
حالا که هی تجدید چشمان تو هستم
می بینمت در امتحانات نهایی
اما نه ! مدت هاست بر این میز مانده است
یک شاخه رز،یک شعر،یک لیوان چایی
برو ای عشق راحتم بگذار،شانه های تو هم مقوایی است
دیگر از هر چه دست،هر چه سلام،دیگر از هر چه دوست می ترسم
آری ای عشق از تو و هر چه نام تو روی اوست می ترسم
هر که آمد نجیب مثل نسیم،روح سرگشته مرا آزرد
ذره ذره شبیه طوفان شد،کاغذک های باورم را برد
من به اندازه غزل هایم،ساده و ناشناس و دلتنگم
و به جرم جنون یک رنگی،همه شهر می زند سنگم
خنجرستان رنگ شهر من است،باید اینجا به اشک تکیه دهم
و در این ازدهام بی دردان،دل خود را به درد هدیه دهم
آسمان!ای سخاوت آبی ! با توام ای بلند آبی پوش
گم شدم در سیاهی مطلق، یک ستاره به قلب من بفروش
Design By : Pichak |