بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
یک روز، بلکه پنجاه سال دیگر موهای نوه ات را نوازش می کنی در ایوان پاییز و به شعرهای شاعری می اندیشی که در جوانی ات عاشق تو بود شاعری که اگر زنده بود هنوز هم می توانست موهای سپیدت را به نخستین برف زمستان تشبیه کند و در چین دور چشمانت حروف مقدس نقش شده بر کتیبه های کهن را بیابد... یک روز بلکه پنجاه سال دیگر ترانه ی من را از رادیو خواهی شنید در برنامه ی "مروری بر ترانه های کهن" شاید و بار دیگر به یاد خواهی آورد سطر هایی را که به صله ی یک لبخند تو نوشته شدند تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک و این شعر در آن روز تازه ترین شعرم برای تو خواهد بود... "یغما گلرویی"
نوشته شده در سه شنبه 93/12/5ساعت
1:16 صبح توسط نازنین نظرات ( ) |
Design By : Pichak |