• وبلاگ : بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
  • يادداشت : مرد اگر بودم...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مريم 
    اين از خودت بود!؟ بي اختيار احساس شکست عشقي خوردن بهم دست داد!!!!
    پاسخ

    نه.از خودم نيست!بي اختيار چيه؟شاعر صراحتا داره همين حسو منقل مي كنه! اين حس بهت دست نمي داد ...
    + چكاوك 


    ...و حال ، شب شده بود.
    چراغ روشن بود.
    و چاي مي خوردند.

    - چرا گرفته دلت، مثل آنكه تنهايي.
    - چقدر هم تنها!
    - خيال مي كنم
    دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي.
    - دچار يعني
    - عاشق.
    - و فكر كن كه چه تنهاست
    اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.
    - چه فكر نازك غمناكي !
    - و غم تبسم پوشيده نگاه گياه است.
    و غم اشاره محوي به رد وحدت اشياست.
    - خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند
    و دست منبسط نور روي شانه آنهاست....

    .................................................................

    زيبا بود