• وبلاگ : بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
  • يادداشت : نا تمامي ديگر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يک شاعر فراري غمگين و دلشکسته

    از شهر ما سفر کرد آهسته ي آهسته

    دنبال بخت خود بود يک بخت رنگ رويا

     يک فرصت طلايي يک موعد خجسته

    در جستجوي يک راه رو کرد سوي دريا

    پارو به آب مي داد با زورقي شکسته

    رقاص واژه ها را لختي به رقص وا داشت

    آهنگ تند دريا با موج دسته دسته ....


    سلام  شعرت زيبا بود و وزنش منو ناخودآگاه  به ياد اين غزل قديميم انداخت. چند بيتي توي ذهنم بود که برات نوشتم بقيه شو يادم نمياد بايد دفترم و نگاه کنم ! پيريه ديگه