سلام نازنين عزيز
با يك كار سپيد بروزم
منتظر نظر شما
ياد دارم در غروبي سرد
مي گذشت از کوچه ي ما دوره گرد
داد مي زد: کهنه قالي مي خرم
دسته دوم جنس عالي مي خرم
کاسه و ظرف سفالي مي خرم
اشک در چشم بابا حلقه بست
عاقبت اهي کشيد بغضش شکست
اول ماه هست و نان در سفره نيست
اي خدا شکرت ولي اين زندگيست؟
بوي نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بي روسري بيرون دويد
گفت اقا سفره خالي مي خري؟
بارها گفته بودي از دام دوست کي کنم فکر جدايي؟
گفته بودي نيست پايان دوستي ما تا خدا دارد خدايي!!
گفتم از اين ترس دارم کز محبت روي پوشي
ساغر دوستي ننوشم از دلت مهرم زدايي
خنده مستانه کردي و در چشمم نگاه کردي و گفتي ؟
کم بگو از بي وفايي و از جدايي
حال اين منم تنها اسير درد هجران
حال اين منم بيگانه زهر آشنايي
تنها شدم ديگه
تنهاي تنها
من موندمو خودم
و خدا
خير از عاشقي نديدم
اي خدا خوشي نديدم
يه ندا از ته دنيا رسيده بايد بميرم
ازت ممنونم رفيق قديمي..غافلگير شدم.نميدانم چه بگم.
اي بي وفا تو با من / با ديگران صميمي.
هميشه براي دوستام روز تولدشون يه جمله مي نويسم: آرزو مي كنم هر آنچه آرزوي توست...
مرسي كه به وبم سر زدي،همونطور كه تو پست جديدم نوشتم،اينكه تو وبلاگ مينويسم باعث ميشه پست هام از حالت خصوصي به عمومي تبديل بشن.خوشحال ميشم نظرتو بدونم