بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
چشم و چراغ این همه شهریور!چشمت که باز از غم من تر شد؟!
دنیای من بدون تو یعنی مرگ - حیف این دقیقه نیز که پرپر شد
آن روز ها حوالی فروردین دنیای من وسیع تر از این بود
خاتون !کدام پنجره نفرین کرد کاینگونه شادمانی ام آخر شد
هی ریشه زد درخت تمنایت ،هی برگ و بار داد ، ندانستیم
اینگونه سایه بر همه چیز انداخت اینگونه آن درخت تناور شد
تا دفترم که مشتی رخوت بود لبریز از جنون مصور شد
**
دیروز دیدمت که دلت تنگ است با واژه ها مجاب نخواهی شد
زان روزهای بد که نبودی تو، تنهایی ام هزار برابر شد
**
سرد است ای پرنده ی معصومم حالا ببند چشم قشنگت را
شاید که خواب مرهم دردی بود، شاید که صبح حال تو بهتر شد
بابک دولتی
Design By : Pichak |